سنت وبلاگ نویسی
مثل همان روزها که همهچیز را به یک باره کنار گذاشتیم و خواستیم از آغازی راه پیش بگیریم که نقطه ای پیش از خود ندارد، همان روزها که ما نبودیم عدهای دیگر بودند مثل ما و خواستند دست به تجربه بزنند. تجربه ای با از نقطه ای تازه، یک تجربه ی کاملن مدرن.
نامش را شاید سرراست نتوان سنت انتخاب کرد، شاید بسیار مدرن تر از آنی باشد که مدرن خوانده میشود، شاید اشتباهن کمی زود آمده باشد، شاید این حرفها فقط بازی با کلمات باشد.
حالا که فراموش شده، حالا که من هم مثل بقیه فراموشش کرده ام، حالا که دارم از زبانش سخن می گویم میخواهم از حقش دفاع کنم. می خواهد از فراموشیها بزند بیرون و دوباره زیست کند و جان و رونق بازگرداند به قلم. به قلمی که دیگر مثل سابق خوب نمیچرخد و آنقدر میچرخد که سر مخاطبش گیج برود و سر خودش گیج برود و بالا بیاورد روی مخاطب.
قلم میخواهد مخاطبش را بکشد توی خودش و با مخاطبش بازی کند، نه این که از کنار او بگذرد و بعد بیفتد توی زبالهدان و دیگر هیچگاه خوانده نشود.